Thursday, May 28, 2009

نکته!

من از آدمای آب زیر کاهی که ظاهر سازی می‌کنن و میخوان همه طرفو همزمان داشته باشن بدم میاد.

Monday, May 25, 2009

معیار انتخاب

همانطور که در نوشته آخر کمانگیر آمده صرف رأی دادن به هر کاندیدا غیر احمدی نژاد فقط برای جلوگیری از تمدید دوره اش به نظر من هم تصمیم علمی، عاقلانه و حساب شده ای نیست و بیشتر شبیه یک عمل شتابزده و احساسی برای رهایی از بحران فعلی وبدون توجه به عواقب بلند مدت آن است.

در این وبلاگ تا حالا چند پست راجع به انتخابات و چند تا هم راجع به تصمیم گیری نوشته شده اند. با توجه به نزدیکی شدید زمان انتخابات جا دارد که این دو موضوع رو به هم پیوند دهیم و روشی بهبود یافته برای انتخاب بین رأی دادن یا ندادن و همچنین انتخاب بین کاندیدا ها پیدا کنیم.

درنوشته های آغازین از این سرفصل فرض را براین میگذارم که تصمیم به رأی دادن گرفته ایم - یا حداقل به طور قطع تصمیم به رأی ندادن نداریم – و می کوشم که معیارهایی برای انتخاب بهترین گزینه پیدا کنم. امیدم بر آن است که در پایان یک سلسله نوشتار بتوانم جدولی مقایسه ای برای کمک به تصمیم گیری تنظیم کنم.

اگر ما بتوانیم روی یک رشته از معیارهایی که در جهان برای محک زدن عملکرد رییس دولت درنظر میگیرند توافق کنیم و به آنها معیارهایی که در شرایط کنونی برای ما ایرانیان حیاتی هستند را هم به آنها اضافه کنیم و سپس عملکرد گذشته و برنامه کنونی هریک از نامزدها را نسبت به این معیارها بسنجیم شاید بتوانیم فرق بین بد و بدتر را بهتر درک کنیم.

خوشبختانه هر سه نامزد پیشتاز این انتخابات کارنامه مفصلی از عملکردهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر جای گذاشته اند. بنابرین در صورت ارایه تعریف کاملی از معیارها وبا مراجعه به آمار، ارقام و اخبار بیست سی سال گذشته باید بتوان مقایسه نسبتاً جامعی بین این سه کاندیدا انجام داد. البته این کار باید با در نظر گرفتن زمان وقوع هر کدام از این اعمال و شرایط خاص آن دوره همچون جنگ، قیمت نفت و غیره انجام گیرد.

به وضوح اولین معیاریهایی که به ذهن من میرسند آزادی بیان، شرایط اقتصادی و سیاست خارجی هستند که هر کدام را میتوان به زیر مجموعه هایی تقسیم کرد. در نوشته های بعدی شرح کاملی از این زیر مجموعه ها و همچنین معیارهای دیگری که رسانه های سایر کشورها (فرانسه و آمریکا) برای نظر سنجی پیش از انتخابات اخیرشان به کار گرفته اند را بیان میکنم.

Decision Making-4

خوب، تو این نوشته، می‌خوام یک سری مرحله رو که میتونه در تصمیم گیریها کمک کنه معرفی‌ کنم. [بیشتر این مطلب، ترجمهٔ یک سری مقاله است در مبحث اخلاق با دخل و تصرف خودم] این پروسه، کم کم خودکار و با سرعت انجام میگیره.

باید همین جا بگم که هدف من تو نوشتهٔ اول، تصمیم گیریهای روزانه بود و اینکه چه جوری میشه به افراد، یاد داد که سریع و بهینه تصمیم بگیرن، بدون اینکه فقط بهشون گفت شجاع باشید، اونت گارد باشید و .... دنبال یک سری روش بودم که بشه به یک آدم که ۲۰-۳۰ سالشه گفت که اقلاً اونارو دنبال کنه و بعدش کم کم، خودکار اونارو انجام بده...
اول باید خود مساله رو تجزیه تحلیل کنیم، که آیا ممکنه به ضرر فرد یا گروهی باشه یا نه، که آیا این تصمیم، انتخاب بین خوب و بده یا نه، مساله‌یی‌ که برمیگرده به حفظ یک سری قوانین یا اینکه یک راهیه که میتونه سریع نتیجه بده؟و...
در مرحلهٔ بعدی، باید ببینیم که اطلاعات کافی‌ برای تصمیم گیری داریم یا نه، که آیا می‌شه بازم اطلاعات دربارش به دست آورد یا نه، چه نفعی به چه گروه افرادی میرسونه، افرادی که این قضیه بهشون برمیگرده در نظر گرفته شدن یا نه و ...
در مرحلهٔ بعدی، باید هر گزینه رو بسنجیم، که کدومشون بیشترین سود رو داره و کمترین ضرر، کدوم گزینه منفعت افرادی که دخیل هستند یا تاثیر میذاره روشون رو پوشش میده، کدوم گزینه، بیشتر به نفع جامعه است و افراد رو متناسب با خودشون در نظر میگیره،و شاید از همه مهم تر اینکه انتخاب کدوم گزینه گویای آدمیه که خود شخص می‌خواد باشه؟
بقیهٔ بحث در نوشتهای بعدی!

?

Why things happen when you give up on them, you least expect them? Isn't it that you should desire stg deep inside to get it?Or you should let things go so that they'd come to you?

Sunday, May 24, 2009

شناخت گزینه بد

خیلی‌ جالبه، هروقت بحث می‌کنیم اولا همه که تائید بر رای دادن دارند و همه هم تاکید دارند که انتخاب بین بد و بدتر است. ولی‌ زمانی‌ که صحبت از بدیهای گزینه بد میشود میبینم که با دلیل و منطق خودشون از گزینه بد دفاع می‌کنن طوری که من ممکن است از گزینه مورد علاقم که در بین کاندیدا هم نیست آنطور دفاع نکنم. و این موضوع بسیار نا امید کننده است


اگر ندانیم گزینه بد چرا بد است پس هرگز به دنبال گزینه خوب نخواهیم بود و همیشه قانع به این گزینه بد خواهیم بود. همانطور که در پست قبل بیان کردم، انتخاب بین بد و بد تر زمانی‌ قابل توجیه است که ابتدا بدانیم هدف نهائی کجاست و سپس با تعریف خط قرمز‌های مسیر جلو هرگونه سؤ استفاده از خودمون را بگیریم


معنی‌ خط قرمز چیست. هر برنامه تشکیلاتی و فردی اگر با اصول و منطق پایه ریزی شده باشد باید دارای خط قرمز هایی باشد که جلوگیری می‌کند از انحراف در مسیر. این خط قرمز هاست که ارزش یک حرکت رو تعریف می‌کند. البته وجود خط قرمز بدون هزینه دادن برا ایستادگی در برابر این خط قرمز‌ها بی‌ معنی‌ خواهد بود، پس هرکجا صحبت از خط قرمز میشود منظور کل پکیج خواهد بود


ما میگویم که احمدی نژاد گزینه بدتر و موسوی یا کروبی گزینه بد هستند. پس وقتی‌ که کاندیدای مورد نظر ما گزینه بد هست باید بطور کامل مطلع باشیم که چرا بد شده است، پس چرا هرجا میشینیم از او دفاع می‌کنیم، چطور ممکن است که گزینه بد قابل دفاع باشد. دوستان نه اینکه دفاع میکنند که موسوی از احمدی نژاد بهتر است بلکه از برنامه هاش و شخصیتش دفاع میکنند و این مرا آزار میدهد. دوستی‌ میگفت حد عقل زهرا رهنورد روسری گلدار میپوشد و این خودش نشانه شعور او می‌باشد


حرف من این است، ما که دنبال آزادی بیان، حجاب،... هستیم دیگر نباید پوشیدن روسری گلدار زیر چادر مشکی‌ را نشانه شعور یک کاندیدا بدانیم. زمانی‌ که میگویم موسوی شفاف صحبت نمیکند و به اشتباهات گذشته اعتراف نمیکند، نباید کسانی‌ که اورا انتخاب بد میدانند دفاع کنند که مساله بیست سی‌ سال پیش بوده است و باید حرفهای الان را گوش داد. این انتخاب بین بد و بدتر نیست، این انتخاب خوب شماست. کسانی‌ که با سطحی‌ترین حرفهای مردم فریب کاندیدای بد به ذوق می‌ آیاند که عجب آدم روشنی است چگونه ممکن است که ادعا کنند که این گزینه بد آنهاست. چطور ممکن است بدونی این گزینه بد بخاطر شرایط کشور مورد تائید توست ولی‌ با حرفهای عوام فریب و بسیار ابتدایی خوشحال شویم. مگر ما نمیدانیم که موسوی نخست وزیر هشت سال جنگ بود، چطور ممکن است در کشاندن جنگ از سال شصت دو تا شصت هشت بی‌ تقصیر باشد، چرا توضیح نمیدهد چرا بی‌ دلیل جنگ را کش داد و هزاران جوان را بی‌ هیچ نتیجه به کشتن داد، مگه سیاست جنگی او نبود که هزار میلیارد دلار ضرر زد به کل کشور، آره فردی از یک گروه بود ولی‌ نخست وزیر پر افتخار اون دوران بوده. هنوز در سخنرانیش بیان می‌کند که اصول شهدا رو می‌خواد در سطح بین ملل احیا کند، و ما با افتخار ویدئو سخنانش را در فیسبوک میگذاریم و زیرش مینویسیم حتما ببینید، چرا توانسته ا‌ند مارا چنان در سلطه خود در آورند و مثل عروسک خیمه شب بازی مارا بازی دهند


آیا اینها رو میدانیم و اورا گزینه بد میدانیم یا نه عادت کرده ایم این شعار را تکرار کنیم بدون اینکه معنی‌ آنرا بدانیم


پس زمانی‌ که صحبت از گزینه بد میشود باید بد نگاه داریم تا یادمان نرود خوب کدام است

مفهوم انتخاب بین بد و بدتر


خیلی‌ وقت است داریم شعار انتخاب بین بد و بدتر رو میشنویم. هر سایت و نوشته رو هم که نگاه می‌کنم با این دلیل شروع میشود که ما میدانیم انتخاب بین بد و بدتر است ولی‌ باید شرکت کرد که بدتر انتخاب نشود.
ابتدا می‌خواهم در مورد مفهوم انتخاب بین بد و بدتر بنویسم سپس بپردازم به این نکته که آیا اصولا پیروی از این شعار ما را بجأی خواهد رساند یا نه


زمانی‌ میتوانیم ادعا کنیم که داریم بین بد و بدتر انتخاب می‌کنیم که اولا هدف خود را بدانیم و سپس گزینه‌های بد و بدتر را کامل بشناسیم. چرا یکی‌ بد است و آن یکی‌ بدتر. آیا این تفاوت در ظاهر است یا در برنامه ها. چرا باید بین بد و بدتر یکی‌ را انتخاب کرد، آیا گزینه بهتر وجود ندارد. چگونه می‌توان در انتخابات بعدی گزینه بد و خوب داشته باشیم. آیا این انتخاب بین بد و بدتر مارا بسوی انتخاب بد و خوب خواهد برد یا این سیکلی است و تا ابد باید خوشحال باشیم که یک گزینه بد وجود دارد


در اکثر نوشته‌ها و صحبتها که بر انتخاب بد از بدتر تاکید دارند هیچگونه نشانه‌ای از شناخت گزینه بد پیدا نکردم، یعنی‌ دلیل و حرفها بسیار سطحی و بی‌ هیچ پشتوانه منطقی‌ بیان میشود و زمانی‌ که صحبت از برنامه ریزی فردی و گروهی میشود با جوابهای کاملا نا امید کننده برخورد می‌کنم. میشنویم که زمان خاتمی برنامه ریزی بسیار قوی بود و صنعت و اقتصاد و کارهای فرهنگی‌ خیلی‌ موفق. پس چگونه شد که مردم بخاطر حرفهای پوپولیستی عرض یک هفته رفتند و به احمدی نژاد رای دادند و چرا عدهٔ زیادی ناامید از جریان اصلاحات در خانه ماندند و دوباره شرکت نکردند. آیا رای آوردن جمله نفت را سر سفره‌ها خواهیم آورد نشانه فقر در تمام سطوح جامعه نیست، اگر کار فرهنگی‌ قوی انجام شده بود چرا هنرمندان انتخابات را تحریم کردند و به گزینه منتخب خاتمی رای ندادند


چرا این انتخاب بین بد از بدتر ۳۰ سال است که دارد انجام میشود ولی‌ ما هر دفعه خوشحالیم که داریم بین بد و بدتر انتخاب می‌کنیم. آیا زمان آن نرسیده است که برای خود خط قرمزی تعریف کرده تا روزی انتخابی داشته باشیم با گزینه‌های بد و خوب یا خوب و خوبتر. به کجا داریم میرویم، چرا قشر تحصیل کرده ما باید در این سطح بدون هیچ گونه تحلیل درستی‌ از شرایط دنبال روی یک سری انسانهای حکومتی باشند و خوشحال از اینکه میتوانند با انتخاب گزینه بد مهر تأییدی دوباره بر این نظریه بزنند که ما شعور نداریم ما حافظه تاریخی‌ نداریم، ما یادمان رفته خاتمی چرا دوباره رای نیاورد، ما یادمان نیست موسوی چه کسی‌ بود، ما کروبی را نمیشناسیم ما تنها این چند ماه اخیر یادمون هست که احمدی‌نژاد خیلی‌ آدم مکروهی است و هرطور شده نباید انتخاب شود


نکته دوم اینکه، آیا اگه این سری موسوی انتخاب شد و یک سری تغییرات جزی‌ در کشور داد و بعد از آنا مجددا گزینه ای مانند احمدی نژاد روی کار آمد بد از ان باز خوشحال خواهیم بود که داریم دوباره بین بد و بدتر انتخاب خواهیم کرد یا خط قرمزی خواهیم داشت و از آنجأی که دست این حکومت رو شده است دیگر در انتخابات شرکت نخوایم کرد و این سری با رای ندادن از ارزش رای خود دفاع خواهیم کرد


اگر این خط قرمز را برای خودمان تعریف کرده ایم، انتخاب بین بد و بدتر مفهوم پیدا خواهد کرد وگرنه تا آخر زمان در این سیکل غلط بچرخ تا بچرخیم

Wednesday, May 20, 2009

.

I've reached a point in my life at which there is no more need for love. I just want companion and passion.

Tuesday, May 19, 2009

نقش خانواده در شخصیت فرد

این پست با دو پست تصمیم گیری 1 و2 تا حدودی مربوط است. دراین نوشته کوتاه میخواهم توجه شما را به تأثیر خانواده و محیط پرورشی در شخصیت و سرنوشت افراد جلب کنم.
امروز داشتم در یک موزه هنرمعاصر آثار نقاشان امپرسیونیست و کوبیست از جمله مونه ، سزان، ماتیس و پیکاسو را تماشا میکردم. در سالنهای مختلف موزه بیش از چهار یا پنج بار به دسته های دانش آموزان دبستانی برخورد کردم که همراه با معلمشان مشغول بازدید از موزه بودند. معلمها پای هر نقاشی می ایستادند و برای بچه ها در باره هنرمند، سبک اثر و تاریخچه آن و همچنین منظور نهفته در اثر توضیح میدادند. پای بعضی نقاشیها هم عده ای دانش آموز مشغول کشیدن کپی یا برداشت آزاد از اثر بودند.
یاد کودکی خودمان افتادم که اگربه عنوان سفر تفریحی از مدرسه خارج میشدیم یا به قصد مسجد و نماز جماعت بود یا حد اکثربرای رفتن به کانون شهید مفتح برای شرکت در مسابقه گروههای سرود انقلابی در دهه فجر.
با خودم فکر کردم که اگر من پدر و مادری نداشتم که علاقمند به فرهنگ و هنر باشند و اینطور چیزها را از بچگی به من یاد دهند الان احتمال اینکه من اینجا توی این موزه باشم و اینقدر از دیدن این تابلوها لذت ببرم چقدر بود؟ جامعه و نظام آموزشی ما در ایران چه امکاناتی را برای بچه ای که پدر و مادری بیسواد دارد فراهم میکند غیر از اینکه به او خواندن و نوشتن یاد بدهد؟ چه کسی الگوی شخصیتی چنین کودکی خواهد بود؟ این کودک چگونه اصول و آداب اجتماعی و پایه را خواهد آموخت؟ از تلویزیون و سریالهای بینمکش؟ از مسوول امور تربیتی مدرسه؟ از مدیری که همّ و غمش یک تار موی بیرون از مقنعه دخترها یا آستین کوتاه پسرهاست؟
میدانم که در کشوری مثل ایران با وضعیت عقیدتی و مدیریتی فعلی همین که بچه ها خواندن و نوشتن را یاد میگیرند باید کلاهمان را بیاندازیم هوا. اما به نظر من ،هر چند آرمانگرایانه، عدالت واقعی اینست که هر کودکی مستقل از اینکه در چه خانواده ای به دنیا آمده و بزرگ شده حد اقلی از فرهنگ و آداب اجتماعی را بیاموزد و این ممکن نیست مگر ازطریق نظام آموزش همگانی.
حالا به نظر شما اگردر یک جامعه آرمانی نظام آموزشی بخواهد این هدف را دنبال کند که غیر از خواندن و نوشتن و ریاضی و تاریخ و جغرافیا میزان حد اقلی از شعور، فرهنگ و آداب اجتماعی در سطح بین المللی را نیز آموزش دهد چه نکات و فاکتورهایی را باید در نظر بگیرد؟ روی چه مطالب وحوزه هایی باید تاکید کند و چه مسایلی را به عهده فرد بگذارد که خودش درباره آنها تصمیم گیری کند؟
مثلاً به نظر من آموزش ابتدایی فلسفه یا حداقل تاریخ فلاسفه جهان و مختصری از عقاید هریک از آنها میتواند سهم بسزایی در شخصیت فرد به لحاظ تصمیم گیری در مسایلی همچون وجود خالق، ادیان الهی، جامعه و غیره داشته باشد. بنابراین بدون اشاره و موضع گیری مستقیم در برابرموضوع دین در مدرسه، شخص ابزاری را در اختیار میگیرد که خودش بتواند راجع به مسایل دینی قضاوت کند.
در نوشته های بعدی میخواهم مقایسه ای بین نظام های آموزشی کشورهای مختلف از این دیدگاه انجام دهم و سپس با استفاده از نظرات شما به یک جمع بندی کلی برسم