سه گروه هستند که خدارو شکر میکنند:
دسته اول اونهائی که در رفاه هستند و برا آینده میتونند برنامه ریزی داشته باشند: خدایا شکرت که مارو آفریدی و ترتیب مارو ندادی
دسته دوم اونهائی که رفاه کامل ندارند ولی زندگی ساده و کم دردسری دارند: خدارو شکرت که ترتیب مارو دادی ولی کم دادی، دمت گرم
دست سوم اونهائی که کلا آومدن که بدبخت باشند: خدایا شکرت که مارو قابل دونستی که بیافرینی که ترتیب مارو بدی
اگه دسته دوم و سوم بدونن که دست اولی هست که همون خدایی که اونارو آفریده دسته اول هم آفریده و اونارو جهنم هم نمیفرسته، دست از شکر گذاری بر خواهند داشت.
و اگه دسته اول هم خودخواهی رو کنار بگذاره و به آدمهای دیگه هم توجه داشته باشه و غصه بقیه را هم بخورد هرگز خدارو شکر نخواهد کرد.
Friday, May 15, 2009
خدا رو شکر
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
من برداشتم از پستت اینه:
ReplyDelete- میشه خدا رو نفی کرد و فقط به نیروی خود آدم و اثرات بقیه و طبیعت اعتقاد داشت
- میشه خدا رو قبول داشت و شرایط رو کاملا طبق خواسته اون دونست
- میشه خدا رو قبول داشت ولی به اینکه خودمون هم میتونیم زندیگیمونو جهت بدیم اعتقاد داشت
- میشه قبول کرد که با اینکه انسانها توانایی ها، شرایط و امکانات مختلفی دارن، امکان تغییر و رسیدن به اون چیزی که مطلوب هر کسیه وجود داره
- آدمها میتونن خودخواه نباشن
- باید منتظر کمک از طرف کسی بود که از یه سری جهات در شرایط بهتری هستن
- ...
من ولی نمیتونم وجود یه انرژی که برایند همهٔ انرژیهای طبیعت، زمین، و جهانهای دیگه و مجودات درونش و حتا عمل و عکس عمل مجودات درونش هست رو نفی کنم ولی کاملا اعتقاد دارم که میشه به تصویر ذهنی که هر کسی تو ذهنش داره رسید.
اینو خیلی دوست دارم، دسته آخر تازه خوشحالن که احمق خوش گزرونا، نمیدونن که اون دنیا به اینا خوش خواهد گذشت، نقد آاو ول کردن ،نسیه راا چسبیدن...البته نقدی هم براشون در کار نیست، پس چاره نیست غیر از به نسیه چسبیدن...
ReplyDeleteوقتی بچه بودم، یکی از کتابهای مورد علاقم "کلبه عمو تام" بود؛ این تیکش همیشه یادم مونده آ ذارم میداد؛ وقتی بردهها شکنجه میشدند، بچهشنو ازشون میگرفتن، هیچی نداشتن... توی کلیسا هر یکشنبه کشیش سفید پوست بهشون میگفت ، اینا همش امتحان، خدا میخواد امتحان کنه ببین شماها لیاقت بهشت را درین؟! بعد اینها شری میکردن به شکر خدا که حمصهین فرصتی بهشون داده...
این داستان مال ۲۰۰ سال پیش، الان تو قرن ۲۱، یک یکشنبه پاشدم رفتم کلیسا سیا ها، تو پلو التو، دقیقا همین حرفا بود، همینا گفت میشد، با این تفاوت که دیگه حالا کشیش سیاه هم هست ( آذین جنبه پیشرفت کرده جریان)...
جالبه هر چی بد بخت تاری خدا رو بیشتر شکر میکنی، آخه باید دلتو به یک چیزی خوش کنی
Saule jan I think you didn't get it what I meant.
ReplyDeleteصحبت بسیار درستیه؛
ReplyDeleteکلا ادیان یکی از اهدافشان اینکه که به پیروانشان تضمین بدن که شما "خوشبختید" اگر به آنچه ما میگیم اعتقاد داشته باشید و عمل کنید. بسیار جالبه که این "خوشبختی" مستقل از حال دنیویه و حتی روحیه فرده. به عبارتی هر فردی که از دید دین مورد نظر مطیع دستورات و تابع عقایدست، فردی خوشبخت قلمداد میشه (یا "القا" میشه که فردی خوشبخته)، حتی اگر طرف نه وضع مالی مطلوبی داشته باشه، نه چندان سوادی، نه از هنر چیزی آموخته باشد، نه از عشق، نه از هزاران دیگر خلقیات مورد ستایش بهره ای برده باشه.
خیلی دلم میخواهد بدانم که این حس نیاز آدمها به شکر گزاری از کسی که او را خالق میپندارند از کجا سرچشمه میگیرد
ReplyDeleteمگر وقتی ما گیاهی را میپرورانیم از آن گیاه توقع داریم ممنون ما باشد؟ مگر داریم به آن گیاه لطف خاصی میکنیم؟ مگر جز برای حظ و کیف خودمان دلیل دیگری هم داریم؟
بر فرض محال هم که خالقی در کار باشد باید خیلی موجود عقده ای و کمبود داری باشد که از مخلوقاتش توقع تشکر داشته باشد
خالق صرف خودخواهی که به خرج داده یک چیزی هم بدهکار است
آدمها را چه میشود که از همه چیز و همه کس توقع دارند ولی وقتی پای خالق فرضی وسط میاید یکهو حس میکنند که بدهکارند؟